فلسفۀ کاترینا؛ زنی که دربارۀ تبعیض میان ثروتمندان و فقیران نوشت

تبلیغات بنری

Katrina de Jaco de Beninka (1380-1347) ، معروف به کاترین سیهانی (کاترین سینس) ، از طریق مکاتبات و تلاش های سیاسی خود ، در کلیسای ایتالیا و سیاست در سیاست ایتالیا ، یک صوفی کاتولیک ایتالیایی و یک زن مذهبی بود. نقش مهمی

کاترین در سال 2008 به عنوان RAW اعلام شد و به دلیل کار ارزشمند خود در زمینه الهیات ، عنوان “دکتر چریش” را به دست آورد. علاوه بر تأثیر مذهبی ، تأثیر زیادی در ادبیات ایتالیایی نیز داشت و نوشته های وی هنوز هم برای دانشمندان مذهبی و تاریخی مهم است.

وی با ارسال پیام به شاهزادگان و مقامات کلیسا از معنویت و اصلاح جامعه دفاع کرد. یکی از پیام ها که به صفحه کلید بولونیا ارسال شده است ، مفهوم عدالت و بی عدالتی مدنی را بررسی می کند. در این نامه ، کاترین توضیح می دهد که چرا حاکمان ثروتمندان را به روشی متفاوت از فقرا قضاوت می کنند.

چرا بی عدالتی اتفاق می افتد؟

در این پیام ، کاترین استدلال می کند که جنایات و بی عدالتی ثروتمندان غالباً نادیده گرفته می شود زیرا حاکمان تحت تأثیر منافع شخصی و فساد قرار می گیرند. آنها از ناعادلانه ثروتمندان که تأثیر زیادی دارند و ترجیح می دهند اشتباهات خود را نادیده بگیرند ، می ترسند.

عکس جعلی از کاترین سینی ؛ قرن هفدهم

او در نامه خود می نویسد:

“این همان دلیلی است که عدالت اغلب شکست می خورد ؛ یک مرد از از دست دادن جای خود می ترسد و برای ایجاد مزاحمت دیگران ، عاملان اشتباه را پنهان می کنند ، زخم را که باید سوزانده شود ، بپوشانید و وانمود می کند که کامل را نمی بیند جرم. “

در مقابل ، وقتی صحبت از فقرا می شود ، عدالت به روشی کاملاً متفاوت اجرا می شود. کسانی که صلاحیت ندارند و تهدیدهای جلوی حاکمان نیستند ، با سخت گیری شدید روبرو هستند.

“اما در برابر فقرا که به نظر می رسد بی اهمیت است و ترس ایجاد نمی کند ، حاکمان شور و شوق زیادی به عدالت نشان می دهند!”

کاترین معتقد بود که مجازات شدید برای فقرا در واقع نمایندگی قدرت است. حاکمان نه تنها توجه بی عدالتی ثروتمندان را به خود جلب می کنند بلکه برای متحد کردن مکان اخلاقی خود در نگاه مردم نیز تلاش می کنند.

عدالت که همیشه در مشت ثروت دستگیر شده است

آنچه کاترین سرا در مورد تأثیر ثروت بر عدالت گفت بارها و بارها توسط بسیاری از متفکران در طول تاریخ. از افلاطون گرفته تا نویسندگان مدرن ، بسیاری معتقد بودند که عدالت در جوامعی اجرا نشده است که اختلافات طبقاتی مشخص است.

حدود 5 سال قبل از میلاد ، افلاطون ایده را در کتاب “آل -گوموریا” مطرح کرد:

وی گفت: “هر شهر در حال حاضر به دو شهر تقسیم شده است: یکی از فقیر و شهر دیگر ثروتمندان.

جورج الیوت پس از گذشت بیش از دو هزار سال افلاطون ، به تفاوت های طبقاتی در رمان “میدلم” اشاره می کند.

“وقتی یک جواهرات جوان دزدی می کند ، ما آن را” کلیپیا “(جنون سرقت) می نامیم ، با یک لبخند فلسفی ، و ما هرگز تصور نمی کنیم که باید به دار آدیب فرستاده شود. مجازات او را به طور واضح بشناسید. “

آیا راهی برای خراب کردن عدالت با ثروت وجود دارد؟

کاترین سرا در یک سخنرانی خاص به خود ارائه کرد: حاکمان که توسط خودکشی رها شده اند و فقط برای اجرای یک قانون عادلانه و عادلانه متعهد هستند.

به نظر وی ، شخصیت اخلاقی و معنوی عامل اصلی در مدیریت عدالت است و باید یکی از مهمترین معیارهای ارزیابی رهبران باشد. این راه حلی است که به ذهن افلاطون رسید. در جمهوری ، او همچنین ایده کینگ-فیلسوو را مطرح کرد ، که چشم انداز آن از دنیای مادی فراتر رفته و متوجه جهان در حال انجام و ایده های عاری از نقص شده است.

اما آیا این حاکمان واقعاً در تاریخ حضور داشتند؟ آیا این استاندارد در دنیای مدرن اعمال می شود؟ آیا این تنها راه حل برای جلوگیری از فساد که ثروت می تواند ایجاد کند؟ این سؤالاتی است که هنوز برای ما باز نشده است.

تبلیغات بنری

منبع : پایگاه خبری fararu

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید